روزچهارم

ساخت وبلاگ
بابدبختی خوابیدم که ساعت دو یهو افتادم به سرفهخداروشکر یاسمن بیدار بود و اسپریم رو سریع از کیفم بیرون آورد بهم داداز تشکر کردم که باز یکی جونمو نجات دادخسته شدم از این وضع اما راضیم بازم و هیچ گله ای ندارم از خدادراز کشیدم و خوابم برد ده دقیقه ای.ازخواب بیدار شدم برم حرم.سارا اومد ولی نغمه و یاسمن و زهرا تخت خوابیده بودنوقتی رفتیم توی صحن رضوی،بچه ها میخواستن برن مسجد گوهرشاد ولی منو معصومه و زهرا و المیرا تصمیم گرفتیم تا ساعت شش که وقت داشتیم،بریم زیارت و بعد بریم نماز بخونیم.از بقیه جدا شدیم و رفیم صحن انقلاب. موقع اذان صبح که شد، در بسته شد و خیلی ها رفتن نماز جماعت ولی ما نرفتیم نمازجماعت و منو معصومه رفتیم میون جمعیتهول خوردیم و میون اون همه آدم ،دستمون رسید به ضریح آقا!بغلش کردم بوسیدمش یه حس ناب داشتمنمیشه توصیفش کردبعدرفتیم زیرزمین،لبای منو معصومه پرازخنده بودرفتیم زیرزمین و اونجاهرکس یه جا افتاد و دعاکردیم و اشک ریختیمنمازمون رو خوندیم و توی زیرزمین هم زیارت کردیم و رفتیم توی صحن انقلابدوتا عکس گرفتیم و ساعت چهارونیم قرار بود برگردیم.ساعت پنج ربع کم بود و ماهنوز توی صحن انقلاب بودیم!باید برمیگشتیم پیش بقیه توی صحن رضویتند تند ازمیون جمعیت رد شدیم و رفتیم پیش بقیه.داشتن عکس میگرفتن ماهم باهاشون عکس گرفتیم وهمه برگشتیم خونه تابخوابیم و بریم حرم شناسیتارسیدیم خونه،لباسام رو عوض کردم و سریع خوابم بردساعت ده بود که همه بیدار شدیم و صبحانه خوردیم یه عده رفتن بازار منم میخواستم بازارکه بااخم و تخم خانم رحیمی مواجه شدیم ومنو چندنفر دیگه نرفتیم بازاراونجاتوی حرم،نمایش بود خیلی قشنگ بود خیلیییییییییبهتر ک رفتم وگرنه پشیمون میشدمبعدکه برگشتیم خونه،ناهار رو خوردیم و همه مایو ها رو پوشیدیم و حمام کردیم و تمیز و آماده رفتیم سمت سرزمین موج های خروشانقرار نبود گوشی هامون رو ببریم و فقط کارت پولم رو برداشتم ورفتیمحدوددوساعت طول کشید تا رسیدیم . منم که کمبود خواب داشتم این مدت،توی اتوبوس یه چرت کوچولو زدم.پول کرایه خواستن جمع کنن به خانم ایزدی گفتم که من پول همراهم نیست و جای منو سارا حساب کردتارسیدیم،یه ربع طول کشید تاراهمون دادن داخل و کلی خوشحال بودیم . دستبندی بهمون دادن ک شارژش کنیم اگر داخل ،چیزی خواستیم ،بخریم بادستبندهکلی با یاسمن گشتیم تا کمدمون روپیداکردیم و لباسامون رو عوض کردیم. بعد دیگه منو هانیه و سارا و یاسمن باهم رفتیم تو ی حمومش و یکم خیس کردیم خودمون روبی نغمه رفتیم داخل!کلاهامون رو که سرمون گذاشتیم،قیافمون نابود شد!حالا من موهام کوتاه بود راحت بودم اونایی ک موهاشون بلند بود قیافشون نابووووود بوداوقتی رفتیم داخل،نغمه رو دیدیم.رفتیم یه تیوب برداشتیم و منو سارا باهم و نغمه و یاسمن هم باهم و هانیه تنها!من جلو نشستم سارا پشت سرم پاهام رو ضربدر گذاشتم و سارام پاهاشو رو انداخت دور منزنه باپاش زد به تیوپ و منو سارا جیــــــــغ بود ک میزدیم البته من ترسی نداشتم فقط برای هیجانش و اون پولی ک دادم جیغ میکشیدمبعدازما یاسمنو نغمه اومدن و باهم رفتیم یه تیوپ برداشتیم و رفتیم سمت یه سرسره آبی ترسناک تر ازقبلگفت باید هم وزن باشین،معصومه هم اونجا بود،باهم رفتیم مادوتا و سارا رو اونجا دیگه گمش کردمتوی سرسره به معصومه میگم چرا جیغ نمیکشی؟میگه خو ترس نداره!میگم بیا حالا جیغ بزنیم یه جوری جیغ کشیدیم پرده های گوشمون پاره شدسارا بعدا بهم گفت که رفتن اون سرسره ای که کلی هیجان داره توش و صفش خیلی شلوغ بود و من حسرت ب دل موندم برم توی اونپونه و المیراهم اومدن و ما چهارتا تا باهم رفتیم بالا.طبقه سومش بود یا دوم،کافه بود و سیگار.چشام برق زد. گفتم یه خلاف کوچیک عیبی نداره.به پونه اشاره کردم گرفت چی میگم گفت بیا دودرکنیم این دوتا رو بیایم.

ادامه دارد...

مورچه سیاه...
ما را در سایت مورچه سیاه دنبال می کنید

برچسب : روزچهارم المپیک,روزچهارم,روزچهارم ماه عسل,روزچهارم ماه عسل 95,روزچهارم خرداد,روزچهارم جشنواره,روزچهارم جشنواره فیلم فجر,روزچهارم محرم, نویسنده : faezehha بازدید : 27 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 8:26