کمی مسافرت

ساخت وبلاگ
ببخشید از همه که بعد از یک ماه دارم پست اون روزا رو میذارم و دیگه پستی نگذاشته بودم!
زندگی خسته کنندس کمی ولی خب میخوام از روزای مسافرت بگم

روز اول که حرکت کردیم،ظهر بود و بعداز ناهار ساعت دو حرکت کردیم وبماند توی راه چقدر خسته شدم چون کمک راننده بودم خسته از نظر اینکه خوابم میومد نه بیشتر وگرنه اینقدر ذوق داشتم که نگید!
شب ساعت 10 بود فکر کنم که رسیدیم اصفهان و ازاون شهر شلوغ و کمی اعصاب خورد کن برای شلوغی و ترافیک رد شدیم و ساعت دونیمه شب هم،قم بودیم و مقصد :)
شام رو دعوت بودیم خونه آشناهامون و تا دیر وقت بیدار مونده بودن برای ما!
و من به این پی بردم که چقدر فاصلمون کمه تا قم

اونجا یه خستگی بیرون کردیم و ظهر ناهار هم رفتیم خونه فامیل دیگمون و برای شب هم برنامه ی بیرون رفتن داشتیم

اول رفتیم حرم حضرت معصومه جانم :) و عکس زیر ازاونجا گرفتم


اونشب خیلی خوب بود و جقدر شلوغ برای دهه کرامت:)
شب هم رفتیم پارک و سوار کشتی واکینگا شدم. اصلا ترس نداشت و هیجانم خالی نشد

و بعداز دوروز موندن توی قم،حرکت کردیم تا ناهار رو تهران بخوریم و رفتیم حرم آقا امام خمینی شاید هرکسی مسخره میکرد منو ولی من تنها رفتم اونجا و نشستم یه گوشه به احترام این مرد بزرگ!

منو شوت کردن ماشین داییم و من تا رسیدن به قائمشهر،(شمال) توی ماشین بودم و از ماشین پیاده نشدیم و فرض کنید که پا و کمر برای من باقی نموند همچنین برای راننده ها

اصلا یه جا بود سربرگردوندم دیدم یاا ابوالفضل ماشین سنگینه داره میاد روی ما و منم با ترس فقط گفتم یا ابولفضل ولی خب خداروشکر جون سالم به در بردیم و از هوای دماوند به طرف شمال،راضی بودم یعنی خنک و سرد ولی خب هوای مازندران،کمی رطوبت داشت و دست میزدم به صورتم حس میکردم داره کش میاد

توی شمال هم اونشب رفتم تماشای مار باز که کارای جالبی میکرد بی اینکه از مار بترسم

و فردا صبح هم حرکت کردیم سوی محمود آباد یکم اونطرف تر بابل و دریا، عااالی بود و چقدر آرامش گرفتم از این دریا! عکس زیر رو ازاونجا گرفتم

چقدر توی خود دریا بازی کردیم و کلی صدف جمع کردم و شب رو کنار دریا موندیم و عجب هوایی!

و صبح زود حرکت کردیم سمت مشهد:)

ناهارو توی جنگل خوردیم و شام رو هم بجنورد بودیم وواقعا هوا سرد بود!
و شب رو بجنورد موندیم و صبح زودحرکت کردیم و صبح زود ساعت 7 مشهد بودیم درست روز جمعه و تولد آقا :)

چندساعتی رو معطل شدیم تا خونه گیرمون اومد و عصر با ذوق اماده و مرتب رفتیم حرم...

چقدر خوب بود ضریح و آرامش حرم و اشک ریختن اونجا و حاضرم تمام عمرم رو بدم فقط اونجا برای همیشه بمونم!

+امیدوارم خونده باشید ولی خب فقط ب صورت ی گزارشه:)

مورچه سیاه...
ما را در سایت مورچه سیاه دنبال می کنید

برچسب : مسافرت, نویسنده : faezehha بازدید : 38 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 16:04