مورچه سیاه

متن مرتبط با «نمیدونم به انگلیسی چی میشه» در سایت مورچه سیاه نوشته شده است

4شنبه

  • چهارشنبه و روزی که مدرسمون ب طور کسل کننده ای گذشت! دلم میخواد برگردم به دوران ابتدایی!به اون روزایی که دغدغه ام این بود ک مقنعه چانه دارم را چگونه بپوشم! امروز با بچه ها کلی یاد معلم ها کردیم البته از نوع غیبت و ادادراوردن ولی خیلی خوووب بود!, ...ادامه مطلب

  • واقعیت ها همیشه تلخ هستند...

  • با پاهای لرزون به سمت مزارت قدم برمیداشتم، در دستم گل و در دست دیگرم گلاب ممسنی که دوست داشتی و قرار بود اردیبهشت در فصل گلاب گرفتن آنجا برویم سنگ مشکی ِ براقی که بالای آن نام زیبای تورو نوشته نگاه میکنم و با گلاب میشویممیخواهم عطری که دوست داشتی همه جا پخش شود به گلدان بالای مزارت نگاه میکنم و میبی, ...ادامه مطلب

  • نمیدونم چی میشه ..

  • آبجی فاطمه اومده بابا داره میره کربلا با داداش بالاخره هری پاتر قسمت یکش بدستم رسید رفیق جان برام سوغات ها رو آورده و عروسک رو گذاشتم جلوی چشمم   +حوصله درس خوندن ندارم اصلا میدونم هرفم رو ولی تلاشش رو نمیتونم فعلا! بنظرم یه چیزی باید تشویقم کنه خیلی زیاد... یه چیزی که این حوصله از دست رفته و این شیطان نفس منو بکشه یه چیزی که خیلی کمکم کنه اول درس هامو،اون اولویت هامو ک تو زندگیم هست رو انجام بدم.,نمیدونم چی میشه,نمیدونم فردا چی میشه,نمیدونم میشه بد شم,ندیده عاشقت شدم نمیدونم چی میشه,نمایشنامه نمیدونم فردا چی میشه,نمایش نمیدونم فردا چی میشه,نمیدونم فردا چی میشه تنسی ویلیامز,نمیدونم آخرش چی میشه,نمیدونم به انگلیسی چی میشه,تئاتر نمیدونم فردا چی میشه ...ادامه مطلب

  • دوشنبه :)

  • مدرسه خوب بود امروز.زنگ اول آزاد بودیم هفته ی قبل رسما دوشنبه زنگ اول داشتیم معلمه رو از کلاس پرت میکردیم بیرون انشای زیبامو که خوندم،دبیر محترم گفت، -خودت نوشتی؟ +آره -منبعی چیزی استفاده کردی؟ +فقط همین آیه قرآن رو -نه اینو که میدونم مطلبت +نه -آفرین خیلی خوب نوشتی یه 20داد و یه امضا کرد و یه 20هم توی دفتر بهم دادو گفت: -نوش جونت یه لبخند زدم و رفتم نشستم زنگ سوم هم که علوم آزمایشگاهی داشتیم و ناهار هم توی مدرسه با بچه ها خریدیم +واسه فرداباید تمرین های ریاضی رو حل کنم و هیچ کاری نکردم.امتحان هم داریم.شیمی و ریاضی نخوندم   _آهنگ و کتاب پیشنهادی نداریم_,دوشنبه تعطیل است,دوشنبه تاجیکستان,دوشنبه تعطیل,دوشنبه تعطيل است يا نه,دوشنبه عید فطر است,دوشنبه بازار,دوشنبه عید فطر,دوشنبه اول ماه سوره واقعه,دوشنبه بازار اینترنتی,دوشنبه تعطیله ...ادامه مطلب

  • شب پنج شنبه :)

  • دیشب بعدازاینکه از خاک مامان برگشتیم،رفتیم سفره نذر. خودمون رو کشتیم تا غذا بهمون برسه یعنی بس خندیدیم با فاطی و زهرا دوستش قرمز شده بودیم میون روضه،نمیذاشتن گریه کنیم درجه کیفیت غذای هم خوب نبود،ک خوب مهم نیست ،مهم اینه نذر حسین زهراست شب هم خونه عمه موندم و تاآخر شب کلی با فاطمه گفتیم و خنیدیدم شب خواب کربلا رو دیدم.آخ ک چقدر دلم میخواد برم کربلا برای اربعین,پنجشنبه شب,شب پنجشنبه زن و شوهر,شب پنج شنبه یعنی چه,شب پنج شنبه اموات,شب پنج شنبه چه زمانی است,اعمال شب پنجشنبه,دعای پنجشنبه شب,نماز شب پنجشنبه,جک پنجشنبه شب,جوک پنجشنبه شب ...ادامه مطلب

  • روزی دگرم باز به غصه گذشت

  • یه ادم وقتی حالش بد شه،نمیتونه کنترلش رو دست خودش بگیره   پ.ن:باخوندن نوشته ی نسترن بدحالم بد شد..., ...ادامه مطلب

  • پنج شنبه ی خوب...

  • +صبح از خواب بیدار شدم و رفتیم کتاب هامو خریدم ++هنوز درگیر جلد کردن کتابام +++من نمیدونم دوم دبیرستان کتاب انشا میخواد چیکار آخه؟حالا خوبه انشام خوبه اینجور میگم ++++ظهر هم به لطف عمو خان و مصطفی خان نخوابیدم درست .آخرم نشستم کتابارو چسب کردم. +++++شب خونه عمه بودیم. شب خوبی بود و کلی خندیدیم و خوش گذشت امروز بهم.,پنج شنبه یاد گذشتگان,پنج شنبه یاد رفتگان,پنج شنبه ی فیروزه ای,پنج شنبه یاد اموات,پنج شنبه یادی از اموات,پنج شنبه یاد درگذشتگان,پنج شنبه يادي از رفتگان,پنج شنبه ی ماست,پنجشنبه اخر ماه,پنجشنبه ی آخر سال ...ادامه مطلب

  • و من هر روز با تمام خاطرات راه به تو می رسم !

  • صبح ساعت شش باصدای بابا که به محمدمیگفت زود باش بابایی بیدار شدم. +بابا منم بیام؟ -نه بابا کجا میخوای بیای؟ +تنهایی بری خب؟ -نه بابا داییت هم میگم بیاد پیشم.قیافتو نگاه کن،بروبخواب یه نگاه به آینه انداختم بادیدن قیافه خودم،سکته روزدم.موهام فرفری ریخته شده بود بالای سرم میخواستم همراه بابا برم بیمارستان برای دست محمد و ازاون طرفم بریم کتابفروشی که خب،منو نبرد.دوروز دیگه تولد رفیق جانمان هست و هنوز هیچی نخریدم واسش,هردو مغرور,روزها میگذرند و من هر روز,هردو عاشق,من و خدا هر روز فراموش,هردو درگیر یه حسیم,من و خدا هر روز فراموش می کنیم,من و همسرم هر شب,من و خدا هر روز,من و خدا هر روز صبح,خاطرات من و هرکولس ...ادامه مطلب

  • پنج شنبه هم میگذرد...

  • +دیشب عروسی خیلی خوب بود وشام چلومرغ بود.فکرنکنین من ادم شکمویی هستما ++زن عمو اومد خونمون آخر شب +++بعدازناهار رفتیم سرخاک مامان ++++بچه ها بهم گفتن توی هیئت کلاسه.همون راه رفتم کلاس.خیلی خوب بود +++++ساعت هشت با نگین داشتیم میومدیم خونه که خانم مامانش رو دید و خواست بامامانش برن بیرون +نگین بامامانت رفتی،کشتمت! -پس چیکار کنم؟ +منومیرسونین سرخیابون باقی راهو پیاده میرم باکریهه-باوشه ومن خوشحال پیاده از سرخیابون تا خونمون رو فقط تند نتد راه میرفتم و پاهام نابود شدن,پنجشنبه بازار همشهری,روزنامه همشهری پنجشنبه,نیازمندیهای پنج شنبه همشهری,همشهری پنجشنبه ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها