مورچه سیاه

متن مرتبط با «پنج شنبه یادی از اموات» در سایت مورچه سیاه نوشته شده است

4شنبه

  • چهارشنبه و روزی که مدرسمون ب طور کسل کننده ای گذشت! دلم میخواد برگردم به دوران ابتدایی!به اون روزایی که دغدغه ام این بود ک مقنعه چانه دارم را چگونه بپوشم! امروز با بچه ها کلی یاد معلم ها کردیم البته از نوع غیبت و ادادراوردن ولی خیلی خوووب بود!, ...ادامه مطلب

  • احساس ناامنی میکنم از چشم های دیده نشده

  • دارم دور سر خودم میچرخم! یه بمب ساعتی روی مغزمه که هر بار اخطار میده . نمیتونم درست فکر کنم و دارم کلافه تر میشم و بااین مغر تهی ِ هیچ، دارم میگردم اونقدر گشتم تا حالا که 360 رو هم رد کردم!از خودم به خودم برگشتم و از خودم رد شدم ودارم باز هم رد میشم...توی اتاقی که مثل ِ یه قفس شده باافکاری فقط برای من که انرژی مثبت زیادی هست و انرژی منفی زیاد به دیوار نگاه میکنم روحیه میگیرم،چشمم میبندم و حضور هایی رو حس میکنم که هیچوقت دیده نمیشن! ,احساس,ناامنی,میکنم,چشم,های,دیده,نشده ...ادامه مطلب

  • دوشنبه :)

  • مدرسه خوب بود امروز.زنگ اول آزاد بودیم هفته ی قبل رسما دوشنبه زنگ اول داشتیم معلمه رو از کلاس پرت میکردیم بیرون انشای زیبامو که خوندم،دبیر محترم گفت، -خودت نوشتی؟ +آره -منبعی چیزی استفاده کردی؟ +فقط همین آیه قرآن رو -نه اینو که میدونم مطلبت +نه -آفرین خیلی خوب نوشتی یه 20داد و یه امضا کرد و یه 20هم توی دفتر بهم دادو گفت: -نوش جونت یه لبخند زدم و رفتم نشستم زنگ سوم هم که علوم آزمایشگاهی داشتیم و ناهار هم توی مدرسه با بچه ها خریدیم +واسه فرداباید تمرین های ریاضی رو حل کنم و هیچ کاری نکردم.امتحان هم داریم.شیمی و ریاضی نخوندم   _آهنگ و کتاب پیشنهادی نداریم_,دوشنبه تعطیل است,دوشنبه تاجیکستان,دوشنبه تعطیل,دوشنبه تعطيل است يا نه,دوشنبه عید فطر است,دوشنبه بازار,دوشنبه عید فطر,دوشنبه اول ماه سوره واقعه,دوشنبه بازار اینترنتی,دوشنبه تعطیله ...ادامه مطلب

  • شب پنج شنبه :)

  • دیشب بعدازاینکه از خاک مامان برگشتیم،رفتیم سفره نذر. خودمون رو کشتیم تا غذا بهمون برسه یعنی بس خندیدیم با فاطی و زهرا دوستش قرمز شده بودیم میون روضه،نمیذاشتن گریه کنیم درجه کیفیت غذای هم خوب نبود،ک خوب مهم نیست ،مهم اینه نذر حسین زهراست شب هم خونه عمه موندم و تاآخر شب کلی با فاطمه گفتیم و خنیدیدم شب خواب کربلا رو دیدم.آخ ک چقدر دلم میخواد برم کربلا برای اربعین,پنجشنبه شب,شب پنجشنبه زن و شوهر,شب پنج شنبه یعنی چه,شب پنج شنبه اموات,شب پنج شنبه چه زمانی است,اعمال شب پنجشنبه,دعای پنجشنبه شب,نماز شب پنجشنبه,جک پنجشنبه شب,جوک پنجشنبه شب ...ادامه مطلب

  • آخر از دست خودم پیر میشم

  • تاالان مدرسه بودم و تازه رسیدم خونه خسته و کوفته میل ناهار نیست و سریع اومدم پشت سیستم.امروز مدرسه صبحونه دادن و فیزیک (عشقم)ک اومد سرکلاس و فکر کنم منو یادش رفته،هرکار کردم نپرسه،نشد!زنگ دوم ک انشا داشتیم و منم دوتا انشای نابود ،نوشته بودم و دست بلند نکردم که بخونم! واینکه زنگ سوم هم به باد فنا رفت،بدلیل جلسه داشتن دبیرها و زنگ آخر هم مثل جون کندن خودمون بود و ادبیات داشتیم و هر یه ثانیه،نیم ساعت میگذشت -ساعت چنده؟ +والا سه ساعته یه ربع به یکه مکالمه من باهرکی ساعت ازم میپرسید   پ.ن:خدا بدادتون برسه بخندیدن و معلم باهات لج کنه و بلندت کنه تاسوالای تمری,اخر دستور لمصر,اخر دستور جزائري,اخر دست فرمان,اخر دستور عراقي,آخر دست فرمون,اخر دستور للسودان,آخر دستبند دوستی,آخر هفته از دست رفته,اخر دستور في الجزائر,اخر دستور للجزائر ...ادامه مطلب

  • روزی دگرم باز به غصه گذشت

  • یه ادم وقتی حالش بد شه،نمیتونه کنترلش رو دست خودش بگیره   پ.ن:باخوندن نوشته ی نسترن بدحالم بد شد..., ...ادامه مطلب

  • پنج شنبه ی خوب...

  • +صبح از خواب بیدار شدم و رفتیم کتاب هامو خریدم ++هنوز درگیر جلد کردن کتابام +++من نمیدونم دوم دبیرستان کتاب انشا میخواد چیکار آخه؟حالا خوبه انشام خوبه اینجور میگم ++++ظهر هم به لطف عمو خان و مصطفی خان نخوابیدم درست .آخرم نشستم کتابارو چسب کردم. +++++شب خونه عمه بودیم. شب خوبی بود و کلی خندیدیم و خوش گذشت امروز بهم.,پنج شنبه یاد گذشتگان,پنج شنبه یاد رفتگان,پنج شنبه ی فیروزه ای,پنج شنبه یاد اموات,پنج شنبه یادی از اموات,پنج شنبه یاد درگذشتگان,پنج شنبه يادي از رفتگان,پنج شنبه ی ماست,پنجشنبه اخر ماه,پنجشنبه ی آخر سال ...ادامه مطلب

  • پنج شنبه هم میگذرد...

  • +دیشب عروسی خیلی خوب بود وشام چلومرغ بود.فکرنکنین من ادم شکمویی هستما ++زن عمو اومد خونمون آخر شب +++بعدازناهار رفتیم سرخاک مامان ++++بچه ها بهم گفتن توی هیئت کلاسه.همون راه رفتم کلاس.خیلی خوب بود +++++ساعت هشت با نگین داشتیم میومدیم خونه که خانم مامانش رو دید و خواست بامامانش برن بیرون +نگین بامامانت رفتی،کشتمت! -پس چیکار کنم؟ +منومیرسونین سرخیابون باقی راهو پیاده میرم باکریهه-باوشه ومن خوشحال پیاده از سرخیابون تا خونمون رو فقط تند نتد راه میرفتم و پاهام نابود شدن,پنجشنبه بازار همشهری,روزنامه همشهری پنجشنبه,نیازمندیهای پنج شنبه همشهری,همشهری پنجشنبه ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها